بغضهای ترکیده، چشمان اشک آلود، دلهایی سرشار از ندامت و زمزمههای زیر لب با معبود، فضای غریبانه زندان را پر کرده بود. گویی در پشت این میلههای سرد، گرمی حضور او بیشتر حس میشد.آری شب قدر در زندان شب غریبی است!
بغضهای ترکیده، چشمان اشک آلود، دلهایی سرشار از ندامت و زمزمههای زیر لب با معبود، فضای غریبانه زندان را پر کرده بود. گویی در پشت این میلههای سرد، گرمی حضور او بیشتر حس میشد.آری شب قدر در زندان شب غریبی است!
نظر شما