کد خبر: 17107
۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۵:۱۵
به وقت حمایت

در روزهای پایانی سال، به همت انجمن حمایت زندانیان کرمان، دادستان مرکز کرمان به همراه مدیرکل زندان‌های استان، از ۳ خانواده زندانی نیازمند سرکشی کرده و پای درد و دل این خانواده‌ها نشستند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی اداره‌کل زندان‌های استان کرمان، مهدی بخشی دادستان دادسرای عمومی و انقلاب مرکز کرمان به همراه رضا ذوالفعلی‌نژاد مدیرکل زندان‌های استان کرمان و مدیرعامل انجمن حمایت زندانیان کرمان، این بار به‌بهانه نزدیک شدن به ماه مبارک رمضان و عید نوروز به ۳ خانواده زندانی نیازمند سر زدند تا برای رفع مشکلات این خانواده‌ها، به‌ویژه کودکان آنها تلاش کنند.

به وقت دستگیری

قصه پرغصه مامان خاطره و دخترهایش

اولین خانواده‌ای که به‌سراغ آنها می‌رویم در یکی از کوچه‌های محله‌ای قدیمی در اطراف شهر کرمان زندگی می‌کنند، وارد کوچه بلند و باریکی می‌شویم، تعدادی زن و مرد معتاد با فاصله از یکدیگر در کنار دیوارها ایستاده‌اند. درب قدیمی خانه خشت و گلی را دخترکی باز می‌کند که روسری گُل‌گُلی به سر دارد، کمی آن‌طرف‌تر دخترک دیگری با موهای بلند بافته‌شده ایستاده است، قد و بالای‌شان یکی‌ست انگار دوقلو هستند. از حیاط خانه قدیمی رد می‌شویم و به اتاق‌های چرک و نموری می‌رویم که این چهار خواهر و مادرشان اجاره‌نشین آن هستند و ماهانه ۲ میلیون تومان هم برای این خانه نیمه‌خراب کرایه می‌دهند.خاطره، مادر این دخترک‌ها فقط ۲۵ سال دارد، ۱۶ ساله که بود، نشست سر سفره عقد، اما بختش کوتاه و سیاه بود، همراه با شوهرش افتاد توی کار قاچاق موادمخدر، با این سن و سال کم به زندان رفته و حالا هم زندانی رأی‌باز است. نازنین ۶ ساله است، سه خواهر ۵، ۳ و یک و نیم ساله دارد، پدر زندانی‌اش عید پارسال نتوانست در برابر تومور مغزی دوام بیاورد و می‌میرد، مادرش هم زندانی‌ست و صبح تا ظهر باید به زندان برود، این کودکان در خانه خشت و گلی نمور اجاره‌ای‌ ساعت‌ها تنهای تنها هستند. برای این خانواده بسته غذایی و کارت هدیه در نظر گرفته شده است که به دست بچه‌ها داده می‌شود.

به وقت دستگیری

این جوانمرد خانه‌هایی از عشق می‌سازد

یک خیر هم همراه ماست که حمیدآقا صدایش می‌کنند، مردی چهارشانه با ریش مشکی که نجیبانه یک گوشه اتاق می‌نشیند، می‌گوید: اوستای بنا را هم با خودم آورده‌ام که از همین حالا ساخت خانه این خانواده را شروع کنیم.

خانواده بعدی هم در دو اتاق نیمه‌ساز اجاره‌ای در حاشیه شهر زندگی می‌کنند، این زن هم اعتیاد دارد، دختر بزرگش با یک مرد متأهل ازدواج کرده و حالا سرش به سنگ خورده و با دخترک دو ساله‌اش برگشته و در حال جدا شدن از همسرش است، از اتاق بیرون نمی‌آید، پتویی که جلوی در اتاق به جای در چوبی آویزان کرده‌اند، قدری کنار رفته است، از همانجا زن جوان را می‌بینم. این خانواده هم یک زمین کوچک در همین کوچه دارند که دادستان کرمان از حمیدآقا می‌خواهد برای ساخت خانه در این زمین پای کار آید و او هم قبول می‌کند.

قاچاقچی‌ها؛ شوهران خوبی نیستند

قصه خانواده آخر اما قصه عجیبی‌ست، مادر خانواده دو بار ازدواج کرده، همسر اولش به جرم قاچاق موادمخدر اعدام شده و او مانده است و سه تا بچه قد و نیم‌قد، اما این زن چند سال قبل با یک قاچاقچی دیگر ازدواج موقت می‌کند و یک پسر دو ساله هم از او دارد و حالا زمان عقدش به پایان رسیده و شوهر سابقش هم در زندان است. این زن از دادستان می‌خواهد برای ایجاد شغل در خانه به او کمک کند، بخشی هم از انجمن حمایت از خانواده زندانیان نیازمند می‌خواهد یک چرخ خیاطی در اختیار او قرار دهند تا بتواند خرج خانه و بچه‌هایش را دربیاورد. او موقع خداحافظی توی کوچه برای دادستان کرمان تعریف می‌کند که یک پرونده ارث و میراثی از همسر اولش هم در دستگاه قضایی دارد که هنوز به سرانجام نرسیده و بخشی از او می‌خواهد روز شنبه به دفترش برود تا این پرونده را پیگیری کند.

خبرنگار: مهسا حقانیت

انتهای خبر/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha