بهروز در روزهایی که دکتر به او هشدار داد مراقب زنش پس از فوت فرزند معلولشان شود تا دچار افسردگی نشود، به درخواست او، پول پیش خانه اجارهای را به نامش منتقل کرد، اما وقتی عصر روز بعد از سر کار بسوی خانه برگشت، کلید در قفل نچرخید و همین آغازی شد برای قهر و اختلافات. همسرش مهریه را هم به اجراء گذاشته بود.
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/ هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی زندانهای استان تهران، به منظور آشنایی مخاطبان با فضای زندانها، درد دلهای زندانیان و خانوادههای آنان و همچنین برخی از اتفاقات این حوزه که میتواند گامی برای کمک و یاری باشد، از این پس داستان یک اتفاق در این پایگاه منتشر خواهد شد.
زن با صدای لرزان میپرسد: یعنی میشود برای برادرم کاری کرد؟ به خدا خسته شدهایم از بس به این و آن رو انداختهایم.
اسمش فرزانه است، خواهر بهروز که در جستجوی راه نجاتی برای برادرش به ستاد دیه استان تهران آمده و مددکار اظهاراتش را در پروندهای با پوشه نارنجی مینویسد. روی میز پر است از این پروندههای نارنجی که هر کدامشان یک سویش زندان است و زندانی و سوی دوم خانواده و شاکی و نیکوکاران!
فرزانه تعریف میکند: اصلیت ما الموتی است. یکی از روستاهای الموت طالقان. درست 28 سال پیش، یک روز که پدرم به روستا رفته بود تا سری به اقوامش بزند، دختر یکی از آنان را دیده بود. سن زیادی داشت. میپرسد چرا ازدواج نکردهای؟ میگوید چون خواستگار ندارم. پدرم از روی دلسوزی برادرم را راضی کرد تا با او عروسی کند. ما هیچ وقت شناسنامهاش را ندیدیم. فقط برادرم میداند که او چند سال دارد! اما چهرهاش او را بزرگتر از بهروز نشان می داد.
این طور شد که برادرم پای سفره عقدی نشست که تمایلی به آن نداشت، اما به خاطر پدرم بله گفت. مهریه عروسمان 250 میلیون تومان بود. بهروز بعد از آن سعی کرد زندگی خوبی برای همسرش بسازد و بی سر و صدا در کنار هم بودند طوری که انگار انتخاب خودش بود، حتی زن داداشم هر چند وقت، یکی دو ماه به روستا میرفت و بهروز تنها میماند اما حرفی نمیزد.
چند سال اول، همسر برادرم چند بار باردار شد ولی بچههایش را قبل از به دنیا آمدن از دست داد، تا این که دخترشان ریحانه به دنیا آمد. پزشک زنان به بهروز و زن داداشم گفته بود برای فرزند بعدی باید مدتی تحت درمان باشند اما به توصیه پزشک عمل نکردند و صاحب دو پسر دوقلو به نام های علیرضا و محمدرضا شدند که متأسفانه محمدرضا معلول ذهنی بود، با این حال برادرم به شدت او را دوست داشت و برای کارهای درمانیاش خیلی هزینه کرد ولی متأسفانه او در چهارده سالگی فوت کرد.
همان روزها متوجه شدیم پس از مرگ پسرشان، همسر برادرم بهروز را تحت فشار گذاشته تا پول پیش خانه به نام او منتقل شود. این حرفها بین خودشان بود و ما نمیدانستیم. ساکن اسماعیل آباد نسیمشهر بودند و پول پیش خانهشان زیاد نبود، فقط بیست میلیون تومان و آن هم در شرایطی که پزشک به خاطر احتمال افسردگی زن داداشم به برادرم هشدار داده و گفته بود مدتی مراقبش باشد، بیست میلیون تومان را در قولنامه اجاره به نام همسرش منتقل کرده و تازه آن موقع فهمیدیم و باز گفتیم زندگی خودشان است، به ما ارتباطی ندارد.
درست روز بعد که بهروز از سر کار به سمت خانه رفته بود، کلیدش در قفل نچرخیده و متوجه شده بود قفل عوض شده است. زنگ زده ولی زنش در را باز نکرده بود. هنوز هم نمیدانیم چه اتفاقی افتاد که زندگی آنان در 24ساعت به هم ریخت. گویا زنداداشم با این برنامه، قولنامه اجاره را به نام خود منتقل کرده بود. هر چه به در خانهشان رفتیم و تلاش کردیم صحبت کنیم و ببینیم چرا چنین تصمیمی گرفته، فایدهای نداشت و بعد از آن همدیگر را در دادگاه خانواده میدیدند.
بعد از 25 سال زندگی مشترک بهروز مجبور شد به خانه این و آن برود. مثل آوارهها، یک روز خانه این برادر، یک روز خانه آن خواهر، ولی معذّب بود. سه سال آوارگی و سر سفره دیگران نشستن... به هر حال برادرم برای خودش شخصیتی داشت. قبلاً بدلکار سینما بود حتی در سریال مختار هم همکاری داشت ولی در آخرین فیلم، از ناحیه چشم دچار آسیب شد و الان با کارگری زندگیاش را تأمین میکند.
سه سال از شروع اختلافات و آوارگی برادرم میگذشت که اول خرداد امسال با شکایت مهریه همسرش راهی ندامتگاه تهرانبزرگ شد وقتی به زندان رفت، برای نفقه هم شکایت کرد و حالا من که خودم متأهل و دختری 19 ساله دارم، هر روز دنبال پرونده برادرم بین دادگاه و شورای حل اختلاف و زندان آواره هستم و با راهنمایی مددکار زندان به اینجا آمدهام تا نجاتش دهید، نمیدانم مهریه برای دوام زندگی است یا پایان زندگی؟ اگر زندگی مشترک بخواهد دوام داشته باشد نیاز به مهریه ندارد. بدون مهریه هم می شود خوشبخت بود، اما اگر زن یا شوهر نخواهند زندگیشان را ادامه دهند میلیاردها تومان پول و سکه مهریه هم نمیتواند مجبورشان کند. متأسفانه همسر برادرم بی هیچ دلیل منطقی، مهریهاش را به اجراء گذاشته و نمی دانیم حرف حسابش چیست؟
حرفهای فرزانه تمام میشود، خواهری که به امید نجات برادرش به هر دری میزند. شاهدها به دادگاه خانواده و شورای حل اختلاف رفته و قسم خوردهاند بهروز تمام دار و ندارش همان بیست میلیون تومان بوده که به نام همسرش منتقل کرده و طی چهارده سال اخیر همه پس اندازش را بابت کارهای درمانی فرزندش از دست داده است.
اکنون بهروز طبق رأی دادگاه، باید مهریه 250 میلیون تومانی را به صورت اقساط بپردازد. یک پنجم نقد و بقیه ماهی دو میلیون تومان و برای شکایت دوم که نفقه است یازده و نیم میلیون تومان نقد و ماهی یک میلیون و پانصد هزار تومان! خود فرزانه ضمانت برادرش را متقبل شده تا او سه روز به مرخصی بیاید ولی این سه روز کفاف پیگیری پرونده و التماس به زنش برای صرف نظر کردن از شکایت را نداد و او صبح همان روز مراجعه فرزانه، به زندان برگشته بود.
مددکار اظهارات فرزانه را ثبت میکند. حالا او باید خلاصه پرونده نارنجی را برای نیکوکاران همکار با ستاد دیه ارسال کند. گرچه با توجه به درخواست طلاق از سوی همسر بهروز، احتمال ادامه این زندگی بسیار کمرنگ است، اما ماندن برادری در زندان آن هم به خاطر مهریه، دل خواهرش را چنگ میزند...
خیرین و نیکوکارانی که قصد کمک به آزادی زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد را دارند همواره میتوانند از طریق شماره کارت 6037991899675916 هدایای نقدی خود را واریز کنند. همچنین در صورت تمایل ضمن مراجعه حضوری به ستاد دیه استان تهران واقع در خیابان کریمخان زند، خیابان سنایی، نبش اعرابی ۶، پلاک ۲۵، طبقه سوم، شماره تلفن 88862027 با نحوه ارسال کمکهای مالی و آزادی زندانیان استان آشنا شوند.
امینه افروز
نظر شما