سیدیوسف قرار بود با پول خالهاش سرمایهای به هم بزند و ماهیانه هفت میلیون تومان به او بدهد. این طوری از طرفی مخارج زندگی خاله بیوهاش تأمین میشد و خودش هم رویای ازدواج با دختر مورد علاقهاش را به واقعیت تبدیل میکرد. حالا یک هفته است که به مرخصی آمده، دست به دامان نیکوکاران ستاد دیه و دوست و آشنا تا 500 میلیون تومان بدهی خالهاش را جور کند و از زندان آزاد شود. یادش هست وقتی با چشمان اشک آلود پرواز هواپیما به مقصد تورنتو کانادا را میدید، به فوژان پیام فرستاد: قول میدهم تا شب خواستگاری از تو چایی نخورم...
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی زندان های استان تهران، به منظور آشنایی مخاطبان با فضای زندان ها، درددل های زندانیان و خانواده های آنان و همچنین برخی از اتفاقات این حوزه که می تواند گامی برای کمک و یاری باشد، از این پس داستان یک اتفاق در این پایگاه منتشر خواهد شد.
لطفاً خودت را معرفی کن!
سیدیوسف هستم. 37 ساله، به عنوان پیک موتوری کار می کردم. سال چهارم دبیرستان چون سر کار می رفتم، تحصیلم را نصفه رها کردم و از 21 سالگی با تمام شدن سربازی همراه پدرم نان آور خانواده بودیم. یک برادر کوچکتر از خودم دارم. چون پدرم ورشکسته شده بود، بدهی زیادی داشت.
شغل پدرت چه بود؟
گلخانه داشت و کار پرورش گل و گیاه انجام میداد ولی در تورم اقتصادی ورشکسته شد و همه داراییاش را از دست داد. حالا روی زمین عمویم به عنوان کشاورز کار میکند.
چرا به زندان رفتی؟
خالهام شوهرش را از دست داده بود. فقط یک دختر داشت که ازدواج کرده و خودش تنها زندگی می کرد. ما به خاطر یک سری اختلافات قبلی با هم رفت و آمدی نداشتیم ولی بعد از مرگ شوهرخالهام، دخترش چندین بار با من تماس گرفت و گفت کمک کنم تا مادرش در این سن درآمدی داشته باشد.
مقداری پول از شوهرخالهام به ارث رسیده بود. پیشنهاد دادم در بورس و ارز دیجیتال وارد شده، با سود آن امرار معاش کند. خالهام کل پول را به من داد و توافق کردیم ماهانه هفت میلیون تومان به عنوان سود پرداخت کنم. در قبال این پول هم به خالهام چک دادم.
در آن روزها که سیدیوسف پانصد میلیون تومان را میگرفت، درگیر عشق دختری بود که با خانوادهاش به کانادا رفتند. یادش هست که هشت سال پیش وقتی در فرودگاه امام خمینی، دورادور رفتن فوژان و خانواده اش را تماشا میکرد و اشک میریخت، با گوشی پیام فرستاد: بعد از تو دیگر به هیچ دختری نگاه نمیکنم و تا شب خواستگاری چایی نمیخورم...
هواپیما بیتوجه به اشکهای سیدیوسف رفت و او دیگر چایی نخورد. حالا هم که در ستاد دیه استان تهران، فنجان چای را مقابلش روی میز میگذارند، تشکر میکند و قسمش را یادآور میشود.
سیدیوسف ادامه میدهد: یکی دو ماه سود پول خالهام را دادم. بخشی از پول را در بورس بود و با بخش دیگری ارز دیجیتال خریده و منتظر سود بودم. اما متأسفانه یک شبه سهامم در بورس به شدت پایین آمد و تقریبا همه پولم به باد رفت. خیلی روزهای تلخی بود اما هنوز به ارز دیجیتال امیدوار بودم. یک شب که پشت کامپیوتر شاهد صعود بیسابقه قیمت ارز بودم و خوشحال از این صعود فکر میکردم ضرر سنگین بازار بورس جبران شده، با ناباوری دیدم 300 میلیون تومان سود برای سهامم دارم. افسوس که طمع کردم. یک ساعت بعد وقتی دوباره سهامم را دیدم، ارزش سهام آن قدر پایین آمده بود که همه سرمایه هدر رفته و من مانده بودم و کابوسهای سرمایه خالهام.
هیچ سود خوبی از این 500 میلیون تومان به دست نیاوردی؟
نه، حالا هم که زندانی هستم. از شش ماه پیش با شکایت خالهام در زندان تهران بزرگ به سرمیبرم. این چند روز به مرخصی آمدم. جمعه یک هفته مرخصی تمام میشود و دوباره باید به زندان بروم.
چون شاکی، خالهات است، یک فامیل هم با هم مشکل پیدا کردهاند، درست است؟
بله، البته تقریباً همه فامیل در اصفهان طرف من هستند، میدانند که من اهل دزدی یا خوردن پول دیگران نبودم. فقط یک اتفاق تلخ بود. ما ساکن اصفهان هستیم و خالهام ساکن تهران، خیلی از اقوام و بخصوص پدر و مادرم با او صحبت کردهاند که فرصت بدهد وامی بگیرم و بدهیاش را بدهم ولی خالهام اصرار به گرفتن پولش به طور یکجا دارد.
فکر میکنی در نهایت خالهات رضایت خواهد داد؟
در این که من مقصّر تمام این ماجرا هستم، شکی نیست. خودم را هم نمیبخشم. به هر حال خالهام یک زن بیوه است و من باید با آدم واردی مشورت میکردم. هم سرمایه خالهام رفت، هم خودم زندانی هستم. البته خاله ام حق دارد. او زمانی که این پول را به من میداد، هفده تا سکه هم از دوستش گرفته بود، حالا آن دوستش برای این هفده سکه که قیمتش چندین برابر شده، به او فشار میآورد. انگار برای پول پیش خانهاش می خواهد. با این اوصاف دیگر خانواده فوژان هم راضی به ازدواج ما نخواهند بود.
از زندانی بودنت اطلاع دارند؟
نه، از دو سال قبل که درگیر این اتفاق شدهام، هیچ تماسی با فوژان نداشتم، میخواستم وقتی مشکلم حل شد، زنگ بزنم.
شاید ازدواج کرده باشد؟
نه، همان طور که من قسم خوردهام چایی نخورم، او هم قسم خورده منتظرم بماند!!
برخی از مردم که به صورت اینترنتی درگیر خرید ارز دیجیتال میشوند، فقط به جنبه سودآوری آن توجه دارند و به هیچ عنوان، تصوّر نمیکنند یک شبه ممکن این پول را از دست بدهند. همه رویاهای سیدیوسف درست در آن یک ساعت دود شد و به هوا رفت. عامل آن فقط یک طمع بود. سیصد میلیون تومان سود ناگهانی، همان طور هم ناگهانی سقوط کرد. حالا او چشم امید به آن روزی دارد که با دسته گل خواستگاری، سوار هواپیما شود و به تورنتو برود. ته دلش نگران قسم فوژان مانده، شاید بعد از دو سال بیخبری، خیلی برای چایی خواستگاری دیر شده است!
خیرین و نیکوکارانی که قصد کمک به آزادی زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد را دارند همواره میتوانند از طریق شماره کارت 6037991899675916 هدایای نقدی خود را واریز کنند. همچنین در صورت تمایل ضمن مراجعه حضوری به ستاد دیه استان تهران واقع در خیابان کریمخان زند، خیابان سنایی، نبش اعرابی ۶، پلاک ۲۵، طبقه سوم، شماره تلفن 88862027 با نحوه ارسال کمکهای مالی و آزادی زندانیان استان آشنا شوند.
امینه افروز
نظر شما