علی درست در شبی که پا به چهاردهمین سال تولدش میگذاشت، با شربتی که از دختر همسایه گرفت، به خواب ابدی رفت. یک کنجکاوی کودکانه با اصرار زیاد... دختر همسایه کوتاه آمد و بالاخره یک قاشق از شربت پدرش را در لیوانی آب حل کرد و به علی داد. همان شربتی که اگر پدرش نمیخورد زمین و زمان را به هم میریخت و هر ظرفی دم دستش میآمد، میشکست. شش ساعت بعد مأموران اورژانس در مقابل چشمان بیتاب و گریان مادر، سری تکان دادند و اظهار تأسف کردند.
درج ادعاهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است.
بیگم در هوای سرد، به امید نجات دخترش از شهرستان دماوند به ستاد دیه تهران آمده است. پلاک 19 کوچه اعرابی، جایی که پناه زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد و خانوادههای آنان شده و نیکوکاران به کمکشان میشتابند. امروز آمدهام تا از شما کمک بگیرم. باور کنید اگر همه زندگیمان را هم بفروشیم نمیتوانیم مبلغ دیه را فراهم کنیم. دخترم زندانی است، آزارش به یک مورچه هم نمیرسد ولی حالا میگویند مرتکب قتل غیرعمد شده!زن نفسی تازه میکند و از ماجرای تلخ یک شربت میگوید: من و همسرم دخترخاله و پسرخاله هم هستیم. زندگی ساده ما با عشق شروع شد ولی یک ماه بعد از عروسی متوجه رفتارهای عجیب و گاه تند سعید شدم. بیخودی و بی دلیل مرا کتک می زد، بعد حالش خوب میشد و معذرت میخواست. همان روزها از خواهرش شنیدم که معتاد است. دیگر دیر شده بود، التماس و گریههایم اثری نداشت.
شغل همسرت چه بود؟
او کارگر خدماتی یک شرکت بود و هنوز هم همان جا کار میکند.بیگم دستمال کاغذی مچالهاش را در جیبش میگذارد و ادامه میدهد: حاصل زندگی ما دو دختر 13 و 19 ساله است. اعتیاد سعید زندگی را بر ما سخت کرده بود. حاضر بودم با فقر زندگی کنیم، با همان نان کارگری زندگی را میچرخاندم خیلی به دست و پایش افتادم تا اعتیادش را ترک کند، گفت از حدود پانزده سالگی معتاد شده ولی فقط تریاک میکشد. می دانستم دروغ میگوید و مواد دیگری هم مصرف میکند.برای ترک اعتیادش اقدامی انجام ندادید؟چرا... هشت سال پیش با هر زحمتی بود راضی کردم به کلینیک ترکاعتیاد برود. از همان دوران با توصیه دکتر، متادون میخورد و امیدوار بودم این شربت را هم ترک کند. وقتی متادون نمیخورد هر ظرفی دم دستش می آمد، می شکست. دخترهایم هم دیگر میدانستند پدرشان همیشه باید از آن شربت بخورد.
چه اتفاقی برای دخترت افتاد که زندانی شده؟
سه سال پیش بود. دختر بزرگم آن زمان پرستو 16 سال داشت، تقریبا فاصله سنیاش با علی پسر همسایه که با پدرش هم نسبت فامیلی داشتیم کم بود. ما دو خانواده باهم رفتوآمد فامیلی داشتیم وآن دو از بچگی بیشتر وقتها با هم بازی میکردند. عصر همان روزی که سالروز تولد علی بود و 14 ساله میشد، به در خانه ما آمده و از پرستو خواسته بود یک قاشق از شربت پدرش را به او بدهد. پرستو قبول نکرده و علی برگشته بود اما از خانه هم چندین بار با پیامک این درخواست را تکرار کرده و گفته بود مریض است و حتما باید یک قاشق بخورد. در مراجعه دوم به در منزل ما، بالاخره پرستو یک قاشق متادون در آب حل کرده و لیوان را به دست علی داده بود. هیچ کدام از بزرگترها خبر نداشتیم. علی لیوان آب را سر کشیده ولی از طعم آن خوشش نیامده بود. شش ساعت بعد حال علی در خانه به هم خورده و پدر و مادرش با دیدن بیهوش شدنش با اورژانس تماس گرفته بودند. اما متاسفانه علی در میان بهت خانواده و همسایه ها فوت کرد و جسد را برای تشخیص علت مرگ به پزشکی قانونی فرستادند. وقتی پلیس برای پیدا کردن علت این حادثه اتاقش و گوشی تلفن همراهش را گشته بودند، پیامکهای ردوبدل شده بین او و پرستو را دیده و پس از تحقیق متوجه ماجرا شده، پدر و مادر داغدیدهاش علیه دخترم شکایت کردند. علی چگونه شربت متادون را میشناخت؟ پدر خودش هم معتاد بود و متادون میخورد. نمیدانم برای کنجکاوی بود یا واقعا مشکلی داشت و آن همه به پرستو اصرار کرده و این اتفاق افتاد.
الان پرستو به دیه محکوم شده؟
بله، این سه سال دخترم به مدرسه میرفت. پارسال کلاس دوازدهم بود که حکم دادگاه قطعی شد. باید 600 میلیون تومان دیه میدادیم. قاضی گفت 180میلیون پیش و ماهی 45 میلیون تومان پرداخت کنیم ولی مستأجر هستیم و با یک حقوق کارگری که به زور تا سر ماه شکممان را سیر میکند. اگر همه داروندارمان را هم بفروشیم قسط یک ماه نمی شود!امسال پدر علی دستور جلب دخترم را گرفت و حالا که نوزده سال دارد، 35 روز است که در ندامتگاه زنان زندانی شده، اصلاً هم اولیای دم رضایت نمیدهند. هفته پیش یک نفر خیر مدرسه ساز به خاطر این که پرستو دانشآموز بوده، دلش سوخته و 500 میلیون تومان کمک کرده که الان در حساب دادگستری است و امروز آمدهام از نیکوکاران ستاد دیه خواهش کنم به خاطر رضای خدا، بقیه این دیه را کمک کنند. این مبلغ 600 تومان مال پارسال بوده و امسال کمی بیشتر شده ولی بیایید خانه ما را ببینید. یک خانه محقر اجارهای در دماوند... دلم برای دخترم میسوزد در این سن باید به فکر دانشگاه بود نه به فکر آزادی از زندان! حرفهای بیگم تمام میشود، نگاهش را از پشت شیشه تا دوردستهای آسمان ابری برده است. هر روز برای نجات دخترش تا تهران میآید: برای پیگیری پرونده قضایی یا ملاقات پرستو... امروز هم با ارسال پرونده مددکاری دخترش از زندان به ستاد دیه، دنبال راه نجات آمده است. اعتیاد پدر علی و پدر پرستو، فقط به خودشان ضربه نزده، دود آتش اعتیاد قبل از آن که خود معتاد را نابود کند، تیشه به ریشه خانواده میزند. علی و پرستو در سنی که پا به نوجوانی میگذاشتند، برخلاف دیگر همسن و سالان خود هم اعتیاد را می شناختند، هم شربتی به نام متادون! هیچ کدام هم از عوارض مرگبار آن اطلاعی نداشتند. هر دو پدر مقصران اصلی این حادثه هستند که کودکی را از فرزندان خود گرفتند.کارشناس ستاد دیه پس از بررسی پرونده و مطالعه نظرات مددکاران زندان، خلاصه آن را در یک برگ از طریق فضای مجازی به برخی از نیکوکاران میفرستد و این مادر نگران ولی امیدوار قدم زنان تا متروی ایستگاه میدان هفت تیر می رود.
امینه افروز
خیرین و نیکوکارانی که قصد کمک به آزادی زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد را دارند همواره میتوانند از طریق شماره کارت 6037991899675916 هدایای نقدی خود را واریز کنند. همچنین در صورت تمایل ضمن مراجعه حضوری به ستاد دیه استان تهران واقع در خیابان کریمخان زند، خیابان سنایی، اعرابی 5، پلاک 19، طبقه اوّل، شماره تلفن 88861992 با نحوه ارسال کمکهای مالی و آزادی زندانیان استان آشنا شوند.
با سپاس ویژه از جناب آقایان دکتر رستمی مدیرکل محترم حوزه ریاست و روابط عمومی سازمان زندانها، دکتر افروز رئیس محترم اداره روابط عمومی و تشریفات، حیاتالغیب مدیرکل محترم زندانهای استان تهران و رحمانی مدیر محترم ستاد دیه نمایندگی استان
نظر شما